سعد :
"خدا گر پرده بردارد ز کار آدمها..................
چه شادیها خورد برهم / چه بازیـها شـود رسـوا
یکـی خنـدد زآبـادی / یکـی گریـد زبـر بـادی
یکی از جان کنـد شادی / یکـی از دل کـند غوغـا
چه کاذب ها شود صادق/چه صادق ها شود کاذب
چه عابـد ها شود فاسق / چه فاسق ها شود عابـد
چه زشتی ها شودرنگین/چه تلخی ها شود شیرین
چـه بالاهـا رود پایین / چـه اسفلـها شـود علیــا
عجب صبـری خـدا دارد / که پرده بر نمی دارد!!!!!!!!!"
برهان الدین قدنه :
باری خدایم عیب و کم مارا / چه زیبا بود کامل ندیدن
بجای ستر عیب و عورت ما / نبایستی که میلش آفریدن
ارجح تر ز قطع قسمت بد / نمیشد که زِ دم بَد را بُریدن؟
یرای سعد شعر ابن حارث/ کفی باشد به یادش آوریدن
"لب ودندان تر کان ختا را / نبایستی چنین خوب آفریدن
که ازدست لب ودندان ایشان/به دندان دست ولب بایدگزیدن
برون آری ز پرده گلرخان را
/ برای پرده ی مردم دریدن"
ابن حارث = ناصر خسرو ابن حارث قبادیانی
زمستان 93