font-family: 'B Nazanin', tahoma, Arial;

گاه نوشت های پریشان

گاه نوشت های پریشان من

گاه نوشت های پریشان

گاه نوشت های پریشان من

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۹ مطلب با موضوع «اشعار من» ثبت شده است

 

گـرچه عیان است که دیـوانتم

ورد زبـان است کـه دیـوانتـم

گرحرف برهان یک جمله باشد

بـاز همـان است که دیـوانتم

 

مجـنون لیـلی سـر به بیـابان

فرهاد شیرین تیشـه کمـاکان

در مصر زلیخـا با غـم هجران

برهان برآن است که دیـوانتم



برهان الدین قدنه

تیرماه 97

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۷ ، ۱۰:۰۴
Borhan Aldin Ghodaneh

الـهی لا تُحَمِّل آنـچـه را طاقت نـداریم

عزیزا ما که فطراً چاره جز طاعت نداریم

مناجات


برهان الدین قدنه



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۲۶
Borhan Aldin Ghodaneh


"الا یا ایـها السـاقـی ادر کاسـا و ناولـهـا"

که واماندم کجـا گـردم بجویم خانه لیلا

میان این ورق ها که نبودش گشته ام اول

به ظاهر گم شده جایی به دور از راه منزلها

نگو باید بپا خیزم نگو که راست می گفتند

"که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها؟"


http://dar3soot.ir/image/cache/catalog/lavazem%20tahrir/daftarjat%20va%20kaghaz/anvaee%20barge/barg%20A4-268x268.jpg

برهان الدین قدنه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۶ ، ۱۳:۳۱
Borhan Aldin Ghodaneh

سردرد

دردِ سرِمن باز شروع شد و کرده­ ام باور

هر بار می­کند این درد مرا ضعیف و لاغر

همین جور رود روند کار را خللی نیست

بسته کمر این سردرد مرا می­کشد آخر

 

گفتند هرچه نکشد تو را قوی تر سازد

اگرم تخریب کند آدم بهتر سازد

این اگر شرط سختی است که به ما کمتر سازد

کند پَرپَر این سردرد مرا می­کشد آخر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۵ ، ۱۵:۱۲
Borhan Aldin Ghodaneh

هدیه­ی ادراکی

برایم بود تحفه ­ای بی همتا هدیه­ ی ادراکی

خندید کودک درونم با هدیه­ ی ادراکی

سفر مال ایشان و از سفرنامه داد به من

پستانکی کوچک و زیبا هدیه­ ی ادراکی

 

چه می­گوید مرا این ارمغان رمز آسا؟

یاد کودکی باشم در این اوضاع وانفسا؟

و یا آرام گوید بشین با من دمی آسا

نشسته بر روی میز تنها هدیه ­ی ادراکی

 

یا لابد انتقاد است که بس کوچک نظر هستی

خلاف سنَّت و قدَّت، بی سمع و بصر هستی

بدان گر این چنین مانی دائم در ضرر هستی

از این رو برده انگشت بالا هدیه ­ی ادراکی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۵ ، ۱۵:۰۵
Borhan Aldin Ghodaneh

نـیـز هـــم .. ...

اردیبهشت ماه در مسیر تهران به اهواز: ( لرستان سرد و خوزستان گرم )

دراین شرایط خواب در اتوبوس برابر انجماد بود برای بیدار ماندن چندی دری وری سرودیم.

 

برهان:

دردم از سرما و درمان نیز هم                                            دنده ها یخ بست و فرمان نیز هم

لرستانش بکشت ما را به سرما                                            میکشد گرمای خوزستان نیز هم

 

میرعلی:(ازمهندسان ادیب)

نیک میسوزی بسوز ای پیرما                                                 دود ها داری و قلـیان نیز هم

کار مابین بعد عمری شاعری                                                 چرت میگوییم و برهان نیزهم





۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۳۷
Borhan Aldin Ghodaneh

 

تقدیم به آقای محمدی دانشجوی اینتر نشنال که وقتی رفت هوای اهواز گرد و خاک شده و دید افقی کم شد.


مهربانا رفتی و کلبه پر ماتـم شده

حزنش افزونتر زِ دی، پر زِ غم شده

چون که چـشم مـا بودی ای دریغ

چون تو رفتی دیـد افقی کـم شده

برهان الدین قدنه ، زمستان 93

 

ایشان خوابگاه دانشگاه را کلبه ی احزان مینامیدند.




۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۵۲
Borhan Aldin Ghodaneh


سعد :

"خدا گر پرده بردارد ز کار آدمها..................

چه شادیها خورد برهم / چه بازیـها شـود رسـوا

یکـی خنـدد زآبـادی /  یکـی گریـد زبـر بـادی

یکی از جان کنـد شادی / یکـی از دل کـند غوغـا

چه کاذب ها شود صادق/چه صادق ها شود کاذب

چه عابـد ها شود فاسق / چه فاسق ها شود عابـد

چه زشتی ها شودرنگین/چه تلخی ها شود شیرین

چـه بالاهـا رود پایین / چـه اسفلـها شـود علیــا

عجب صبـری خـدا دارد / که پرده بر نمی دارد!!!!!!!!!"

برهان الدین قدنه :

باری خدایم عیب و کم مارا / چه زیبا بود کامل  ندیدن

بجای ستر عیب و عورت ما / نبایستی که میلش آفریدن

ارجح تر ز قطع قسمت بد / نمیشد که زِ دم بَد را بُریدن؟

یرای سعد شعر ابن حارث/ کفی باشد به یادش آوریدن

"لب ودندان تر کان ختا را / نبایستی چنین خوب آفریدن

که ازدست لب ودندان ایشان/به دندان دست ولب بایدگزیدن

برون آری ز پرده گلرخان را  / برای پرده ی مردم دریدن"

ابن حارث = ناصر خسرو ابن حارث قبادیانی

زمستان 93







۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۴۰
Borhan Aldin Ghodaneh

زمیـن سبـز و آسـمان آبیِّ کنـار رود اَتـرَک

به فصـلی که بتابدآفتاب نامیِّ بهار رود اَتـرَک


سرم درهوایش ودلم به یادش وجان به سوزش

چه خاطراتی که نداریم ازدرختان انارروداترک


ز وقت خشکـی ­اش، از وقت سیـلاب روانـش

از آن جوش و خروشش، و زآن هوار رود اترک


همرهی قـدیمی، که خسته می­نماید او کنون

در این دل آرزوی یکبار دگـر،گذار رود اترک


پیچ و خمش، شمایلش، معانیِّ عمیق در برش

نمایان برهرکه بنگرد برنگاه پر زِبار رود اترک


خـستـه ­ام زِمـردمـان بی­ خبـر ز ِسـد راه

بریـده دل، کمـا باختـه در قمـارِ رود اترک


ساز نو و زیر و بم هر آهنگ این چنین باشد

که می­زنـد اُکتـاو پایین، سـه ­تار رود اترک


دوباره از دیـار دور، خواهـد آمـد او  به اوج

که پـاک می­شود از رویش، غبـارِ رود اترک


تجـردش، تداومـش باشدا به اذن حق تا اَبد

که خون در رگم روان،  به دادوجار رود اترک


برهان الدین قـدنـه، زمستان93






۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۳ ، ۱۷:۱۷
Borhan Aldin Ghodaneh